loading...

امینـ نویسـ

روایتی از میم إبن‌کاف

بازدید : 467
سه شنبه 5 خرداد 1399 زمان : 18:24

بازدید : 310
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 3:23

حسین آمده سر قبرم ... همیشه عصر یکشنبه‌ها که رگ رفاقتش گل میکند، با حدیث کساء میاید سر وقتم و گله گذاری که تکخوری و بی معرفت. بعد با لبخندی تلخ حرفش را پس میگیرد و مصالحه میکنیم. اصلا از همان اول ما کل کل میکردیم به نیت آشتی، مثل گره زدن طناب بعد از بریده شدن که دوسرش بهم نزدیکتر میشوند. راستش را بخواهید یک هفته سروکله اش پیدا نشود دلم میگیرد.
امروز هم که استثناءً ریخت و پاش کرده و جعبه خرمایی خیرات آورده، اولی را خودش برمیدارد. از قدیم هم خودخوری میکرد! همراه جنبیدن دهانش میخندد و خدابیامرزی اش را نثارم میکند. شیرینی خرما تازه به کامش نشسته بود که نگاهش برگشت روی حکاکی‌های سنگ قبر و تلخ شد.

اهنگ شبنم تووزلو قال سنه قوربان

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 24
  • بازدید کننده دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 972
  • بازدید کلی : 9280
  • کدهای اختصاصی